شیعیان و منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، علیه السلام ، در راز و نیازهای صبح وشام خود همواره از خداوند می خواهند که آنان را از جمله یاوران آن امام قرار دهد و به آنان این توفیق را عطا کند که دررکاب آن حضرت شمشیر زنند:
اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ماعشت من ایام حیاتی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی لااحول عنها و لاازول ابدا. اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و نواهیه و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه .(204)
بار خدایا! من در بامداد این روزو تمام دوران زندگانیم ، عهد و پیمان و بیعتی را که از آن حضرت برگردن دارم با او تجدید می کنم ؛ که هرگز از آن عهد و پیمان برنگردم و بر آن پایدار بمانم . بار خدایا مرا از یاران و هواداران و مدافعان آن حضرت و شتابندگان در پی انجام خواسته های او و اطاعت کنندگان از اوامر و نواهی او و حمایت کنندگان از وجود او و پیشی گیرندگان به سوی خواسته های او و شهید شدگان در حضور او قرار ده .
اما در ورای این آرزو و درخواست ، پرسشهایی چند نیز مطرح است مانند این که : یاران قائم کیانند و چه کسانی به فیض همراهی آن امام عدالت گستر دست می یابند؟ تعداد آنها چند نفر است و چگونه برگزیده می شوند؟ از چه ویژگیهای برجسته ای برخوردارند؟ و پرسشهای دیگر از این دست .
ابتدا با این پرسش شروع میکنیم که : یاران قائم از چه ویژگیها و خصایل روحی و جسمی برخوردارند؟
1. خصال و ویژگیهای یاران قائم
امامام معصوم ، علیهم السلاام ، در روایات متعددی به توصیف خصال و ویژگیهای یاران قائم ، علیه السلام ، پرداخته و چنان در این زمینه با دقت و ظرافت سخن گفته اند که مخاطباان به راحتی می توانند به تصویری روشن ازیاران آن حضرت دست یابند.
روایت زیر، که از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده ، درستی این ادعا را به اثبات می رساند.
کانی انظر الی القائم ، علیه السلام ، و اصحابه فی نجف الکوفة کان علی رؤ سهم الطیر، قدفنیت ازوادهم و خلقت ثیابهم ، قد اثر السجود بجباههم ، لیوث بالنهار، رهبان بالیل ، کان قلوبهم زبر الحدید، یعطی الرجل منهم قوة اربعین رجلا، لاتقتل احدا منهم الا کافر او منافق و قد و صفهم الله تعالی بالتوسم فی کتابه العزیز بقوله : (ان فی ذلک لآیات للمتوسمین (205)).(206)
گویا که قائم ، علیه السلام ، و یاران او را می بینم که در نجف (کوفه ) اجتماع کرده و پرندگانی برسر آنها پرواز می کنند. توشه های آنها کاستی گرفته ، جامه های آنها کهنه شده و نشان سجده بر پیشانی آنها نقش بسته است . آنها شیران روز و زاهدان شب اند. دلهایشان مانند پاره های آهن (محکم و استوار) است و هر کدام از آنها توان چهل مرد را دارا هستند. هیچ یک از آنها کشته نمی شود مگر به دست کافر یا منافق . خداوند تعالی در کتاب عزیز خود از آنها با عنوان اهل بصیرت و تیزبینی یاد کرده است . آن جا که می فرماید: (در این (عذاب ) برای اهل بصیرت نشانه هایی نهفته است ).
درروایات خصایل و ویژگیهای متعددی برای یاران آن حضرت برشمرده شده است که برخی از آنها مربوط به ویژگیها و صفات ظاهری و جسمانی و برخی دیگر مربوط به ویژگیها و خصایل اخلاقی و روحی ایشان است .
الف - خصال روحی
شاید بتوان گفت در میان همه ویژگیهایی که برای یاران امام منتظر برشمرده شده یک ویژگی از همه بارزتر و با اهمیت تر است و آن این که آنها مصداق کامل (اولیاء الله ) (دوستان خدا) هستند که در قرآن کریم بدانها اشاره شده است . آن جا که می فرماید:
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .(207)
آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی شوند.
امام صادق ، علیه السلام ، در روایتی خصال شیعیان قائم آل محمد، علیهم السلام ، را چنین بیان می کنند:
طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فیی غیبته و المطیعین له فی ظهوره ، اولئک اولیاء الله الذین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون .(208)
خوشا به حال شیعیان قائم ، که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولیاء خدا هستند، همانها که نه ترس آنها را فرا می گیرد و نه اندوهگین می شوند.
اینکه انسانی از هیچ چیز ترسی به دل راه ندهد و از هیچ چیز اندوهگین نشود، تنها زمانی امکان پذیر است که جز خدا بیند و جز به خدا نیندیشد و این اوج کمال آدمی و بالاترین مرتبه ای است که یک انسان می تواند بدان دست یابد.
امام علی ، علیه السلام ، نیز در وصف یاران مهدی ، علیه السلام ، می فرماید:
....فیجمع الله تعالی له قوما قزع کقزع السحاب ، یولف الله بین قلوبهم لایستوحشون الی احد، و لایفرحون باحد یدخل فیهم ، علی عدة اصحاب بدر، لم یسبقهم الاولون و لایدرکهم الاخرون ...(209)
خداوند تعالی مردمی رابرای (یاری ) او گرد می آورد، همچنانکه پاره های ابر گرد آمده و به هم می پیوندند. خداوند دلهای آنان را به هم نزدیک می کند. آنها از هیچ کس ترسان نمی شوند. و از این که کسی بدانها بپیوندد شادمان نمی گردند. تعداد آنها همان تعداد اصحاب بدر است . هیچ کس از پیشینیان از آنها سبقت نمی گیرد و هیچ کس از آیندگان به آنها نمیرسد.
از روایتهای مفصلی که درباره تعداد یاران امام عصر، علیه السلام ، و کشور و سرزمین آنها نقل شده ، چنین بر می آید که آنها عصاره فضاائل همه ملتها و برترینهای همه اقوام روی زمین هستند.(210)
موضوع یاد شده از روایات زیر که از امام محمد باقر، علیه السلام ، نقل شده نیز استفاده می شود:
یبایع القائم بین الرکن و المقام ثلاثمائة و نیف عدة اهل بدر، فیهم النجباء من اهل مصر، و الابدال من اهل الشام ، و الاخیار من اهل العراق ...(211)
سیصد و اندی ، به عدد اهل بدر، بین رکن و مقام با قائم بیعت می کنند. در میان آنها برگزیدگانی (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح و پرهیزکاری (ابدال ) از اهل شام و نیک مردانی (اخیار) از اهل عراق وجود دارند.
یاران قائم همچنانکه در بالاترین درجه تقوی و پرهیزکاری قرار دارند، از نظر کمال علمی نیز دربالاترین درجه قرار گرفته و از جام حکمت الهی و معرفت دینی ، چنانکه باید، سیراب گشته اند.
امیر بیان ، علی ، علیه السلام ، در سخنان زیبایی مراتب فضل و کمال علمی یاران موعود آخرالزمان را چنین توصیف میکنند:
...ثم لیشحذن فیها قوم شحذالقین النصل ، تجلی بالتنزیل ابصارهم ، و یرمی یالتفسیر فی مسامعهم ، و یغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح .(212)
... پس گروهی در آن فتنه ها صیقلی می شوند. مانند صیقل دادن آهنگر شمشیر را، دیده های آنها به نور قرآن جلا داده و تفسیر در گوشهایشان جا گرفته شود. در شب ، جام حکمت را به آنها بنوشانند، بعد از این که در بامداد هم نوشیده باشند.
خلاصه کلام این که یاران قائم ، در چنان مرتبه ای از زهد و تقوی و علم و معرفت قرار دارند که همه کائنات در برابر آنها سر تسلیم فرود می آورند، و زمین و آسمان به وجود آنها افتخار میکند.
چنان که در روایت نقل شده از امام محمد باقر، علیه السلام ، به این نکته تصریح شده است :
کانی باصحاب القائم و قد احاطوابما بین الخالقین ، لیس من شی الا و هو مطیع لهم ، حتی سباع الارض ، و سباع الطیر تطلب رضاهم (فی ) کل شی ، حتی تفتحر الارض علی الارض ، و تقول : مربی الیوم رجل من اصحاب القائم .(213)
گویی که یاران قائم را می بینم که شرق و غرب (جهان را) در نوردیده اند. همه چیز در برابر آنها سر تسلیم فرو می آورد. حتی درندگان زمین و آسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه ای از زمین به قطعه ای دیگر مباهان کرده و می گوید: امروز مردی از یاران قائم از من گذر کرد.
ب - ویژگیهای جسمانی
یاران مهدی ، علیه السلام ، از نظر صفات جسمی و نیروی بدنی نیز سرامد روزگار هستند و کسی را یارای مقابله با آنها نیست . در اینجا به تعدادی از روایاتی که به اوصاف ظاهری یاران آن حضرت پرداخته اند، اشاره می کنیم :
امام صادق ، علیه السلام ، دروصف توان جسمی و قدرت بدنی یاران قائم ، علیه السلام ، می فرماید:
ما کان یقول لوط، علیه السلام : (لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید)(214) الا تمنیا بقوة القائم ، علیه السلام ، و لا ذکر الا شدة اصحابه فان الرجل منهم یعطی قوة اربعین رجلا، و ان قلبه لاشد من زبر الحدید، و لو مروا بجبال الحدید لقطعوها، لایکفون سیوفهم حتی یرضی الله عزو جل .(215)
لوط، علیه السلام ، که می فرمود: (کاش در برابر شما قدرتی می داشتم ، یا می توانستم به تکیه گاهی استوار پناه ببرم ) در آرزوی نیرو و توان قائم ، علیه السلام ، و به یاد قدرت و استواری یاران او بود. زیرا به هر کدام از آن ها قدرت چهل مرد داده شده و قلب آنها محکمتر از پاره های آهن است . اگر به کوههایی از آهن برخورد کنند آن ها را از جا بر می کنند و شمشیرهای آنان از حرکت باز نمی ایستد مگر زمانی که خداوند عز و جل ، خشنود شود.
2. تعداد یاران قائم
قول مشهور در مورد تعداد یاران امام عصر، علیه السلام ، این است که آنها 313 نفر هستند ؛ و در روایتهای متعددی به این موضوع اشاره شده است . از جمله روایت زیر که (مفضل بن عمر) از امام صادق ، علیه السلام ، نقل کرده است :
کانی انظر الی القائم علی منبر الکوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، و هم اصحاب الالویة ، و هم حکام الله فی ارضه علی خلقه .
مثل این است که قائم (علیه السلام ) را بر منبر (مسجد) کوفه می بینیم در حالی که 313 مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفته اند. آنها مردان جنگاور و حاکمان خدا در زمین او و بر خلق اویند.(216)
اما با توجه به روایات دیگر به این نتیجه می رسیم که یاران آن حضرت منحصر به تعداد یاد شده نبوده و این تعداد، کسانی هستند که از آغاز حرکت حضرت مهدی ، علیه السلام ، او را همراهی می کنند، اما به تدریج بر این تعداد افزوده می شود. البته ، ناگفته نماند که این 313 نفر به دلیل خصایل برجسته ای که دارند: نقش فرماندهی و رهبری را در لشکر آن حضرت بر عهده دارند.
در روایتی که در این زمینه از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده ، چنین آمده است :
اذا اذن عز و جل للقائم فی الخروج ، صعد المنبر، و دعا الناس الی نفسه و ناشدهم بالله و دعاهم الی حقه ، و ان یسیرفیهم بسیرة رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و یعمل فیهم بعمله ، فیبعث الله جل جلاله ، جبرئیل ، علیه السلام ، حتی یاتیه فینزل علی الحطیم ثم یقول له : الی ای شی تدعو؟ فیخبره القائم ، علیه السلام ، فیقول جبرئیل ، علیه السلام ، انا اول من یبعایک ابسط یدک ، فیمسح علی یده و قد وافاه ثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فیبایعونه و یقیم بمکة حتی یتم اصحابه عشرة آلاف انفس ثم یسیر منها الی المدینة .(217)
هنگامی که خداوند عز و جل به قائم اجازه قیام می دهد آن حضرت بر بالای منبر رفته ، مردم را به سوی خود فرا می خواند آن گاه آن ها را به خدا سوگند داده و از آنها می خواهد که حقش را پاس دارند، تا او هم سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله ، را در میان آنها جاری کند و با آنان همانگونه رفتار نماید که آن حضرت رفتار می کرد. پس آن گاه خداوند، جل جلاله ، جبرئیل ، علیه السلام ، را به سوی او می فرستد، جبرئیل برحطیم فرود آمده و خطاب به قائم می گوید: مردم را به چیز میخوانی ؟ و قائم هم پاسخ او را می گوید سپس جبرئیل ، علیه السلام ، می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم : دستان خود را بگشا! سپس جبرئیل دست خود را بر دست او می کشد. سیصد و اندی مرد به پیشگاه آن حضرت آمده و با او بیعت می کنند. بعد از آن قائم ، علیه السلام ، در مکه اقامت می کند تا زمانی که تعداد یارانش به ده هزار نفر میرسد و آن گاه با آنان به سوی مدینه حرکت می کند.
در روایات دیگری که در همین زمینه وارد شده است ، چنین می خوانیم :
سال رجل من اهل الکوفة ابا عبدالله ، علیه السلام ، کم یخرج مع القائم ، علیه السلام ، فانهم لیقولون انه یخرج مثل عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا قال : ما یخرج الا فی اولی قوة ، و ما یکون اولوالقوة اقل من عشرة آلاف .(218)
مردی از اهل کوفه از اباعبدالله (امام صادق ) علیه السلاام ، پرسید: چند نفر به همراه قائم ، علیه السلام ، قیام می کنند؟برخی میگویند همان تعدادی که در بدر حضور داشتند ؛ یعنی 313 نفر، به همراه او بر می خیزند. آن حضرت فرمود: او قیام نمی کند مگر با همراهی صاحبان قدرت (اولی قوة ) و صاحبان قدرت کمتر از ده هزار نفر نیستند.
مرحوم مجلسی در ذیل این روایت می فرماید:
معنای روایت این است که یاران قائم منحصر در 313 نفر نمی باشند، بلکه این تعداد کسانی هستند که در ابتدای قیام آن حضرت به گرداو جمع می شوند.(219)
در روایتی که ابوبصیر ازامام صادق ، علیه السلام ، نقل کرده است ، آن حضرت خروج قائم ، علیه السلام ، از مکه را منوط به تکمیل تعداد یاران ایشان دانسته و می فرماید:
لایخرج القائم من مکة حتی تکمل الحلقة . قلت : و کم الحلقة ؟قال : عشرة آلاف ؛ جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ....(220)
قائم از مکه خارج نمی شود مگر زمانی که تعداد کسانی که به گرد او جمع آمده اند ؛ تکمیل شود. پرسیدم : این تعداد چند نفر است ؟آن حضرت فرمود: ده هزار نفر، جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او حرکت می کند و...
3. چگونگی اجتماع یاران قائم
امام عصر، علیه السلام ، در روز و ساعتی مشخص درمکه ظهور کرده و یاران و چون پروانه هایی عاشق از سراسر جهان به گرد او جمع می شوند.
امام باقر، علیه السلام ، لحظه ظهور مهدی ، علیه السلام ، و اجتماع یاران آن حضرت را چنین به تصویر می کشند:
ثم یظهر المهدی بمکة عند العشاء، و معه رایة رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و قمیصه و سیفه و علامات و نور و بیان ، فاذا صلی العشاء نادی باعلاء صوته یقول : اذکرکم الله ایها الناس و مقامکم بین یدی ربکم ، فقد اتخذ الحجة و بعث الانبیاء، و انزل الکتاب ، و امرکم ان لاتشرکوا به شیئا و ان تحافظوا علی طاعته و طاعة رسوله و ان تحیوا ما احیاالقرآن و تمیتوا ما امات ، و تکونوا اعوانا علی الهدی ، و وزرا علی التقوی ، فان الدنیا قد دنا فناوها و زوالها و اذنت بالوداع ، فانی ادعوکم الی الله و الی رسوله و العمل بکتابه و اماتة الباطل و احیاء سنته . فیظهر فی ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا عدة اهل بدر، علی غیر میعاد، قزعا کقزع الخریف ، رهبان باللیل و اسد بالنهار، فیفتح الله للمهدی ارض الحجاز، و یستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم و تنزل الرایات السود الکوفة ، فتبعث بالبیعة الی المهدی ، فیبعث المهدی جنوده فی الافاق و یمیت الجور و اهله و تستقیم له البلدان ...(221)
مهدی هنگام نماز عشا در مکه ظهور میکند در حالی که پرچم رسول خدا، که درود خدا بر او و خاندانش باد، و پیراهن و شمشیر او را با خود دارد و دارای نشانه ها و نور و بیان است . وقتی نماز عشا را به جا آورد با صدای رسا و بلند خود می فرماید: ای مردم ! خدا را به یاد شما می آورم . شما اینک در پیشگاه خدا ایستاده اید. او حجت خود را برگزید و پیامبران را برانگیخت و کتاب (آسمانی ) فرو فرستاد و شما را امر کرد که چیزی را شریک او قرار ندهید و از او و فرستاده اش اطاعت و فرمانبرداری کنید و زنده نگه دارید آن چه را که قرآن زنده کرده است و بمیرانید آن چه را که او میرانده است . هواداران راستی و هدایت و پشتیبان تقوی و پرهیزگاری باشید، زیرا نابودی و زوال دنیا نزدیک شده و اعلام وداع نموده است . و من شما را به خدا و رسولش و عمل به کتاب خدا و ترک باطل و احیای سنت او دعوت می کنم . سپس او، بدون قرار قبلی ، به همراه سیصد و سیزده مرد، به شمار یاران بدر، که همچون ابر پاییزی پراکنده اند و زاهدان شب و شیران روزند، ظهور می کند و خداوند سرزمین حجاز را برای مهدی می گشاید و او هرکس از بنی هاشم را که در زندان به سر می برد، آزاد می سازد. آن گاه درفشهای سیاه در کوفه فرود می آید وگروهی را به جهت بیعت به سوی مهدی روانه می سازند و آن حضرت لشکریان خود را به سراسر جهان گسیل داشته و ستم و ستم پیشگان را از میان بر می دارد و همه سرزمینها به دست او به راستی و درستکاری در می آیند.
حال این پرسش مطرح است که یاران قائم چگونه همگی در یک زمان و در کمترین فرصت در مکه حاضر می شوند و خود را برای همراهی با آن حضرت آماده می سازند؟
امام علی ، علیه السلام ، در این زمینه تعبیر جالبی دارند که به ما در درک چگونگی اجتماع یاران قائم ، علیه السلام ، یاری می کند. ایشان می فرماید:
فاذا کان ذلک ضرب یعسوب الدین بذنبه ، فیجتمعون الیه کما یجتمع قزع الخریف .(222)
چون وقت آن برسد آقای بزرگوار و پیشوای دین مستقر و پا برجا گردد. پس نزد آن بزرگوار گرد آیند، چنان که پاره های ابر در فصل پاییز گرد آمده و به هم می پیوندند.
تشبیه جمع شدن یاران آن حضرت به جمع شدن ابرهای پاییزی نشان از سرعت اجتماع و به هم پیوستن آن ها دارد ؛ چنان که در روایتی که در همین زمینه از امام باقر، علیه السلام ،نقل شده آمده است :
اصحاب القائم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، اولاد العجم بعضهم یحمل فی السحاب نهارا، یعرف باسمه و اسم ابیه ونسبه و حلیته ، و بعضهم نائم علی فراشه ، فیوا فیه (فیری ) فی مکة علی غیر میعاد.(223)
یاران قائم سیصد و سیزده مرد از فرزندان عجم (غیر عرب ) هستند. گروهی از آنان به هنگام روز به وسیله ابر حرکت می کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصیات نسبشان شناخته می شوند. گروهی دیگر از آنها در حالی که در بستر خود آرمیده اند، بدون قرار قبلی در مکه بر آن حضرت وارد می شوند.
از امام صادق ، علیه السلام ، نیز روایتی به همین مضمون نقل شده است :
بینا شباب الشیعة علی ظهور سطوحهم نیام اذا توافوا الی صاحبهم فی لیلة واحدة علی غیر میعاد، فیصبحون بمکة .(224)
جوانان شیعه در حالیکه بر پشت بامهای خود آرمیده اند، در یک شب ، بدون هیچ قرار قبلی به نزد صاحب خود برده شده و بامدادان در مکه حاضر می شوند.
از این روایات و دیگر روایات مشابه (225) که همگی دلالت بر اجتماع ناگهانی و از پیش تعیین نشده یاران قائم ، دریک شب مشخص در مسجد الحرام ، دارند، روشن می شود که تنها به مدد قدرت بی مانند خداوند متعال است که آن تعداد افرادی که برای یاری امام مهدی ، علیه السلام ، برگزیده شده اند در مدت زمان کوتاهی و یا به تعبیر برخی از روایات (در کمتر از یک چشم بر هم زدن )(226) به گرد آن حضرت جمع می شوند.
4. سلاح یاران قائم
گفتیم که یاران قائم ، علیه السلام ، از نظر توان جسمانی و قدرت بدنی در مرتبه بالایی قرار دارند تا آن جا که کوهی را از جا بر میکنند. اما این پرسش همواره مطرح بوده که امام عصر، علیه السلام ، و یارانش از چه سلاحی در مبارزه با مستکبران و گردنکشان عصر استفاده می کنند؟
برای یافتن پاسخ پرسش یاد شده به سراغ روایات می رویم تا ببینیم از آنها چه چیزی به دست می آید.
امام باقر، علیه السلام ، در ضمن روایتی که در آن به بیان شباهتهای امام مهدی با انبیای الهی می پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش پیامبراکرم ، صلی الله علیه وآله ، چنین بر می شمارند:
....و اما شبهه من جده المصطفی ، صلی الله علیه و آله ، فخروجه بالسیف و قتله اعداء الله و اعداء رسوله ، صلی الله علیه و آله ، و الجبارین و الطواغیت ، و انه ینصر بالسیف و الرعب و...(227)
... اما شباهت او به جد برگزیده اش ، که درود بر او و خاندانش باد، این است که او با شمشیر قیام می کند و دشمنان رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، و همه ستمگران و گردنکشان را به قتل می رساند. و او با شمشیر و ترسی (که در دل دشمنان می افکند) به پیروزی می رسد....
چنان که ملاحظه می شود در این روایت به دو شباهت عمده حضرت مهدی ، علیه السلام ، با جد بزرگوارشان اشاره شده که یکی از آنها قیام با شمشیر و دیگری حمایت و پشتیبانی خدا از او به وسیله ایجادترس و وحشت در دل دشمنان است .
در این جا برای روشن ساختن بیشتر موضوع ، در مورد شباهتهای یاد شده باختصار توضیح می دهیم :
الف - نبرد و پیروزی با شمشیر
در روایات بسیاری بر این نکته تصریح شده که امام مهدی ، علیه السلام ، با شمشیر قیام می کند، تا آن جا که آن حضرت را (قائم بالسیف ) و یا (صاحب السیف ) نامیده اند ؛ که برای نمونه می توان به روایت زیر که از امام صادق ، علیه السلام ، نقل شده اشاره کرد.
آن حضرت در پاسخ فردی که در مورد (قائم ) از ایشان پرسیده بود فرمود:
کلنا قائم بامر الله ، واحد بعد واحد، حتی یحبی ء صاحب السیف ، فاذا جاء صاحب السیف جاء بامر غیر الذی کان .(228)
همه ما، یکی پس از دیگری ، بر پا دارنده (قائم ) امر خداییم ، تا این که صاحب شمشیر ظهور کند. پس آن گاه که صاحب شمشیر ظهور کند، شیوه ای غیر از آن چه پیش از آن بوده است ، در پیش می گیرد.
اما این پرسش مطرح است که آیا این تعبیرها تنها اشاره به مسلحانه و قهرآمیز بودن قیام و انقلاب مهدی دارد، یا اینکه نه ، ذکر شمشیر در اینگونه روایات موضوعیت داشته و آن امام واقعا با شمشیر به نبرد با گردنکشان می پردازد؟
اگرچه شاید نتوان پاسخی صریح و قطعی به این پرسش داد ولی توجه به روایات زیادی که در این زمینه وارد شده احتمال دوم را تقویت کرده و نشان می دهد که در قیام مهدوی شمشیر جایگاه خاصی دارد.
در این جا به برخی از روایاتی که در آنها از شمشیر، به عنوان سلاح آن حضرت و یاران ایشان ، یاد شده ، اشاره می کنیم :
1. امام باقر، علیه السلام ، در روایتی خطاب به (جابر جعفی ) می فرماید:
یا جابر ان لبنی العباس رایة و لغیر هم رایات ، فایاک ثم ایاک - ثلاثا - حتی تری رجلا من ولد الحسین ، علیه السلام ، یبایع له بین الرکن و المقام ، معه سلاح رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و مغفر رسول الله و سیف رسول الله .(229)
ای جابر! برای بنی عباس پرچمی است و برای دیگران پرچمهایی ، پس بر حذر باش و بر حذر باش ، تا زمانی که مردی از فرزندان حسین ، علیه السلام ، را ملاحظه کنی که بین رکن و مقام با او بیعت می شود. سلاح رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، کلاهخود رسول خدا، صلی الله علیه و آله ، زره رسول خدا و شمشیر رسول خدا با اوست .
2. درروایت دیگری ، امام باقر، علیه السلام ، حضرت قائم ، علیه السلام ، را چنین توصیف می کند:
یجرد السیف علی عاتقه ثمانیة اشهر هرجا حتی یرضی الله .(230)
هشت ماه تمام شمشیر بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) می کشد تا خدا خشنود گردد.
3. امام صادق ، علیه السلام ، نیز در مورد سلاح جنگی یاران قائم می فرماید:
اذا قام القائم ، علیه السلام ، نزلت سیوف القتال ، علی کل سیف اسم الرجل و اسم ابیه .(231)
هنگامی که قائم به پا خیزد، شمشیرهای نبرد فرود می آید، در حالی که روی هر شمشیر نام مردی (از یاران آن حضرت ) و نام پدر او نوشته شده است .
4. (ابان بن تغلب ) نقل می کند که روزی با جعفر بن محمد، علیهماالسلام ، در مسجد مکه نشسته بودم ، آن حضرت در حالی که دست مرا گرفته بود فرمود:
یا ابان ، سیاتی الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فی مسجدکم هذا، یعلم اهل مکة انه لم یخلق آباؤ هم و لا اجدادهم بعد، علیهم السیوف مکتوب علی کل سیف اسم الرجل و اسم ابیه و حلیته و نسبه ...(232)
ای ابان ! خداوند 313مرد در همین مسجد شما گرد می آورد، مردم مکه می دانند که (آن گروه ) از پدران و نیاکان آنها متولد نشده اند. با هر یک از آنها شمشیری است که بر آن نام شخص و نام پدر و نسب و خاندانش نوشته شده است .
روایات بالا بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها تصریح شده که قائم ، علیه السلام ، و یاران او با شمشیر، نبرد رهایی بخش خود را آغاز می کنند.
اما این که چرا آن امام از میان همه سلاحها شمشیر را برگزیده است شاید به این خاطر باشد که خداوند نمی خواهد عهدی از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتی به اندازه استفاده از سلاحهایی که ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند.
ب - ایجاد وحشت در دل دشمنان
چنانچه گفته شد، یکی از ویژگیهایی که در روایات برای قیام مهدی بر شمرده شده ، رسیدن به فتح و پیروزی به وسیله ایجاد وحشت و هراس در دل دشمنان است . یعنی همان ویژگی که در صدر اسلام و در حرکت رهایی بخش پیامبر اسلام ، صلی الله علیه و آله ، وجود داشت .
در آیات متعددی از قرآن کریم به این موضوع اشاره شده که خداوند با ایجاد ترس و وحشت در دل کافران و مشرکان به یاری رسول اکرم و سپاه او برخاسته و آنها را بردشمنانشان غالب ساخته است . که برای نمونه می توان به آیات زیر اشاره کرد:
1. اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فثبتوا الذین آمنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب ...(233)
(و به یاد آر) آن گاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با خواهم افکند...
این آیه در جریان جنگ بدر نازل شده که پیامبر، صلی الله علیه و آله ، تنها با 313 نفر همراه و بدون تجهیزات کافی در برابر لشکر انبوه و مجهز قریش قرار گرفت و چنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود که سر بر آسمان برداشته و از خداوند طلب یاری کردند و خداوند نیز علاوه بر اینکه هزار فرشته را برای یاری مسلمانان فرستاد، چنان ترسی در دل دشمنان آنها انداخت که همگی پا به فرار گذاشتند.(234)
2. هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتااب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتیهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المومنین فاعتبروا یا اولی الابصار.(235)
اوست آن خدایی که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه هایشان بیرون راند و شما نمی پنداشتید که بیرون روند. آنها نیز می پنداشتند حصارهایشان را توان آن هست که در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سویی که گمانش را نمی کردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افکند، چنان که خانه های خود را به دست خود و به دست مومنان خراب می کردند. پس ای اهل بصیرت عبرت بگیرید.
آیه یاد شده که در جریان نبرد مسلمانان با یهود (بنی نظیر) نازل شده است . بخوبی نشان می دهد زمانی که نه مسلمانان گمان می بردند که بنی نظیر با آن همه شوکت و قدرت خانه و کاشانه خود را رها کنند و از سرزمین خود خارج شوند و نه بنی نظیر احتمال می دادند که مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهیزات و برج و بارو غلبه کنند، خداوند چنان ترس و وحشتی در دل یهود (بنی نظیر) انداخت که خود در جستجوی راهی برای فرار به تخریب خانه های خود پرداختند.(236) و این بهترین گواه بر تاثیر بیم و هراس ایجاد شده از سوی خداوند، در تسلیم و شکست دشمنان خداست ، و چه زیبا در پایان این آیه می فرماید: (ای خردمندان عبرت بگیرید).
آیات دیگری از این دست در قرآن کریم وجود دارد که ما به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم .(237)
اما برخی از روایاتی که در آن ها تصریح شده حضرت مهدی ، علیه السلام ، و یاران او با ترس و بیمی که خداوند در دل دشمنان می افکند، به پیروزی می رسند، به قرار زیر است :
1. امام محمد باقر، علیه السلام ، درروایتی می فرماید:
القائم منصور بالرعب موید بالنصرة تطوی له الارض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله ، عز و جل ، به دینه و لو کره المشرکون .(238)
همانا قائم با ترس و بیم یاری شده و با نصرت (الهی ) تایید گشته است ، زمین برای او در هم پیچیده می شود و گنجهایش را آشکار می کند. نفوذ و اقتدار او شرق و غرب (جهان ) را در بر می گیرد و خداوند به وسیله او دین خودش را، بر خلاف میل مشرکان ، غلبه می بخشد.
2. در روایت دیگری که از آن امام نقل شده ، چنین آمده است :
ینشر رایة رسول الله السوداء، فیسیر الرعب قدامها شهرا و عن یمینها شهرا و عن یسارها شهرا...(239)
پرچم سیاه رسول خدا را به اهتزار در می آورد. به فاصله یک ماه از پیش رو، سمت راست و سمت چپ آن پرچم ، ترس همه را فرا می گیرد....
3. امام ، علیه السلام ، در بیان لشکریان امام مهدی ، علیه السلام ، می فرماید:
یویدة بثلاثة اجناد: بالملائکة و المومنین و الرعب .(240)
خداوند او را با سه لشکر یاری می کند: فرشتگان ، مومنان و هراس .
با توجه به آیات قرآن کریم که به صراحت از یاری پیامبر اکرم ، صلی الله علیه و آله ، به وسیله ایجاد رعب و هراس در دل دشمنان سخن گفته است و همچنین عنایت به روایاتی که رعب و هراس را از لشکریاان امام مهدی ، علیه السلام ، و اسباب پیروزی ایشان بر شمرده اند ؛ می توان چنین نتیجه گرفت که به هنگام ظهور، خداوند چنان ترس و وحشتی در دل دشمنان آن امام می افکند که آنان را از تصمیم گیری درست و بموقع در مقابله با قیام مهدوی باز می دارد، تا آن جا که به هر عملی که دست می زنند به ضررشان تمام می شود.
البته در عصر حاضر هم نمونه های چنین رویدادی قابل اشاره است ، که پیروزی انقلاب اسلامی و تسلیم ارتش تا دندان مسلح رژیم طاغوت در برابر مردم بی سلاح و فتوحات گسترده رزمندگان اسلام در مقابل ارتش نیرومند بعثی از بارزترین آنهاست .
اخبار علی (ع ) از آینده
آیات روشن خدا در شاءن علی (علیه السلام ) ویژگیهایی که خداوند مخصوص علی ( علیه السلام ) نموده و معجزه هایی که از او دیده شده دلیل بر صدق امامت او و وجوب پیروی از او و تثبیت حجّت بودن آن حضرت می باشد اینگونه آیات و معجزات از جمله رویدادهای ویژه ای است که خداوند، پیامبر و رسولان خود را به وسیله آنها از دیگران امتیاز بخشید و آنها را نشانه های صدق آنان قرار داد.
قسمتی از این آیات و نشانه ها در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از روایات بسیار به دست می آید، مانند اینکه آن حضرت از حوادث آینده خبر می داد، با اینکه کاملاً آن حوادث پوشیده بودند و یا اصلاً در وقت خبر دادن وجود نداشتند و بعد دیده می شد که خبر او کاملاً مطابق آن است که خبر داده بود و این موضوع از روشنترین معجزات پیامبران (علیهم السلام ) بوده آیا به گفتار خداوند در قرآن توجّه ندارید که حضرت عیسی ( علیه السلام ) را با اعطای معجزات روشن و نشانه های عجیب که دلالت بر صدق نبوّت اوداشت مجهّزکرد به طوری که حضرت مسیح (علیه السلام ) به امّت خودمی گفت :(...وَاُنَبِّئُکُمْ بِما تَاءْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ... ). (124)
((و از آنچه می خورید و در خانه خود ذخیره می کنید به شما خبر می دهم )).
و نظیر آن را که از نشانه های شگفت انگیر صدق پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، در مورد پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) قرارداد از جمله : پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی رومیان بر ایرانیان ، قبل از چند سال از وقوع آن خبر داد بر اساس وحی قرآنی که در آغاز سوره روم آمده است :
(الَّم # غُلِبَتِالرُّومُ#فِی اَدْنَی الاَْرْضِوَهُمْمِنْبَعْدِغَلَبِهِمْسَیَغْلِبُونَ#فِی بِضْعِسِنِینَ... ).
((... رومیان مغلوب شدند و این (شکست ) در سرزمین نزدیکی رخ داد، اما رومیان بعد از مغلوب شدن ، به زودی پیروز می شوند در چند سال آینده )).
و همچنین پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در باره جنگ بدر، قبل از وقوع آن از پیروزی مسلمین و شکست دشمن خبر داد، و همانگونه که خبر داده بود واقع شد، خبر آن حضرت بر اساس این آیه قرآن بود که (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ). (125)
((به زودی همه دشمنان شکست می خورند و از جنگ ، پشت کنند)).
خبر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از پیروزی مسلمین در جنگ بدر، قبل از آنکه وقوع یابد و سپس وقوع آن مطابق خبر آن حضرت دلیل آشکار بر صدق نبوّت آن حضرت بوده و بیانگر ارتباط او با منبع وحی می باشد.
و ازاینگونه نشانه هابسیاراست که مابرای رعایت اختصارازذکرآنهاخودداری کردیم .
در مورد امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) درباره اخبار او از آینده و معجزات دیگر نیز از مسلّمات است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند مگر از روی ناآگاهی یا جهل و ظلم و کینه توزی ، چرا که روایات بسیار و قاطع ، این موضوع را اثبات می کند و صفحات تاریخ گواهی می دهد و دانشمندان سنّی و شیعه آن را نقل کرده اند مانند اینکه : آن حضرت پس از آنکه بعد از قتل عثمان ، مسلمین با او بیعت کردند قبل از جنگ با ناکثین (طلحه و زبیر) و قاسطین (معاویه و پیروانش ) و مارقین (خوارج نهروان ) خبر از آینده داد و فرمود:((من ماءمور شده ام که با این سه فرقه ، بجنگم )) و همانگونه که خبر داده بود، همانطور شد.
و آن حضرت در مدینه به طلحه و زبیر که در ظاهر عازم مکّه بودند و از آن حضرت اجازه رفتن به مکّه برای انجام عمره گرفتند، فرمود:((سوگند به خدا! آنان عزم رفتن به مکّه را ندارند، بلکه عازم بصره (برای راه اندازی جنگ جَمَل ) هستند)) و همانگونه که خبر داده بود همانطور شد.
و در این مورد به ابن عبّاس فرمود:((من به آنان اذن (رفتن به مکّه ) را دادم ، با اینکه به نیرنگ و توطئه آنان آگاه می باشم و از پیشگاه خدا، پیروزی بر آنان را می طلبم و خداوند به زودی نقشه آنان را نقش برآب می کند و توطئه آنان را خنثی می نماید و مرا بر آنان پیروز می گرداند)) و همانگونه که آن بزرگوار خبر داده بود، عین آن واقع شد.
اینک در اینجا به چند نمونه دیگر از معجزات علی (ع ) توجّه کنید.
1 - داستان ابن عبّاس و تحقق پیش بینی علی (ع )
مورد دیگر اینکه : حضرت علی (علیه السلام ) در محلّ ((ذی قار)) (نزدیک بصره ) نشسته بود و از مردم برای (جنگ با ناکثین ) بیعت می گرفت ، به آنان فرمود:((از جانب کوفه هزار نفر - نه یک نفر کم و نه یک نفر زیاد - به سوی شما می آیند و با من تا پای ایثار جان ، بیعت می کنند)).
((ابن عباس )) می گوید: من از این خبر، پریشان شدم و ترسیدم که مبادا یک نفر از هزار نفر کم یا زیاد گردد، آنگاه موجب شک و تردید و دهن کجی منافقین شود (که بگویند دیدی علی (علیه السلام ) دروغ گفت ) همچنان اندوهگین بودم ، کم کم جمعیّتی از جانب کوفه آمدند آنان را شمردم 999 نفر بودند، دیگر کسی نیامد، با خود گفتم :(اِنّا للّهِِ وَاِنّااِلَیْهِ راجِعُونَ ) سخن علی (علیه السلام ) را چگونه باید توجیه کرد، همچنان در فکر فرو رفته بودم ، ناگهان شخصی را دیدم که از جانب کوفه می آید، وقتی نزدیک آمد، دیدم لباس موئین پوشیده و شمشیر، سپر و آفتابه به همراه دارد، به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) رفت و عرض کرد:((دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم )).
علی (علیه السلام ) فرمود:((برای چه هدفی بیعت کنی ؟)).
او گفت :((بیعت با تو کنم که پیرو و گوش به فرمان تو باشم و در رکاب تو تا ایثار جان با دشمن بجنگم و در این راستا بمیرم و یا خداوند پیروزی را نصیب تو کند)).
امام علی (علیه السلام ) به او فرمود:((نامت چیست ؟)).
او عرض کرد:((من اویس هستم )).
- به راستی تو اویس قرنی هستی ؟.
- آری . (126)
امام علی (علیه السلام ) فرمود:((اَللّهُ اَکْبَرُ! حبیبم رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به من خبر داد که من مردی از اُمّتش را ملاقات می کنم که ((اویس قرنی )) نام دارد، او از افراد حزب اللّه است و از حزب رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) می باشد، مرگش قرین شهادت است و از شفاعت او (در قیامت ) جمعیّتی به تعداد نفرات دو قبیله (بزرگ ) ربیعه و مُضّر، وارد بهشت می شوند)).
((ابن عبّاس )) می گوید:((سوگند به خدا! شادمان شدم و اندوهم در مورد هزار نفر (که کم و زیاد نشود) برطرف شد)).
2 - از جا کندن دَر عظیم خیبر
یکی از کارهای عجیب علی (علیه السلام ) که روایات بی شمار در نقل آن آمده و همه علما و دانشمندان از سنّی و شیعه آن را پذیرفته اند داستان از جا کندن درِ عظیم ((قلعه خیبر)) (در ماجرای جنگ خیبر در سال هفتم هجرت ) توسّط امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) است ، دری که به قدری سنگین بود که کمتر از پنجاه نفر کسی توانایی جا به جایی آن را نداشت ، ولی علی (علیه السلام ) به تنهایی آن را از جا کند و به کنار انداخت .
عبداللّه پسر احمد بن حنبل به سند خود از جابر بن عبداللّه انصاری نقل کرده که :((پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در جنگ خیبر، پرچم بزرگ جنگ را به علی (علیه السلام ) داد، پس از آنکه برای او دعا کرد، علی (علیه السلام ) شتابان به سوی قلعه خیبر روانه شد، یاران می گفتند:((مدارا کن )) (که به تو برسیم ) تا اینکه آن حضرت به قلعه رسید و در عظیم آن را با دست خود از جا کند و به کنار انداخت ، سپس هفتاد نفر از ما همزور شدیم تا آن در را از زمین برگردانیم و کوشش فراوان برای این کار کردیم )).
و این توان و قدرت فوق العاده از ویژگیهای علی (علیه السلام ) بود و هیچ کس نبود که مانند او باشد و چنین کار دشواری را انجام دهد، خداوند او را به این ویژگی اختصاص داد و آن را نشانه و معجزه او ساخت .
3 - مسلمان شدن کشیش بزرگ مسیحی و شهادت او
یکی از روایات مشهور که از طریق اسناد شیعه و سنّی نقل شده ، حتی شاعران آن را به شعر درآورده اند و سخنوران آن را در خطبه های خود گفته اند و دانشمندان و اندیشمندان آن را روایت نموده اند، داستان راهب (کشیش و عابد مسیحی ) در سرزمین کربلا و جریان سنگ (و چشمه آب ) است که شهرت این داستان ما را از زحمت ذکر سند بی نیاز می سازد و آن داستان این است که گروهی روایت کرده اند:
((در ماجرای جنگ صفّین (در سال 36 هجری ) علی (علیه السلام ) با یاران از (کوفه به سوی صفّین ) حرکت می کرد، در بیابان آبشان تمام شد و تشنگی سختی آنان را فراگرفت ، در جستجوی آب به چپ و راست جاده رفتند و کند و کاو نمودند ولی آبی نیافتند.
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) از جادّه بیرون آمد و با یاران به سوی بیابان رهسپار شدند، ناگهان چشمشان به عبادتگاهی افتاد، علی (علیه السلام ) یاران خود را به آن عبادتگاه برد، وقتی به نزدیک آن رسیدند، شخصی به دستور علی (علیه السلام ) راهب داخل عبادتگاه را صدا زد از صدای او راهب سرش را (از سوراخ دَیْر) بیرون آورد، علی (علیه السلام ) به او فرمود:((آیا در اینجاها آب پیدا می شود؟، تا این همراهان از آن بیاشامند و سیراب گردند؟)).
راهب گفت :((اصلاً در این نزدیکیها آب نیست ، از اینجا تا محلّ آب بیش از دو فرسخ راه است و برای من هرماه مقداری آب می آورند که اگر در آن صرفه جویی نکنم از تشنگی می میرم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((آیا سخن راهب را شنیدید؟)).
گفتند:((آری ، آیا دستور می دهی ، به آنجا که راهب اشاره کرده برای دستیابی به آب برویم ، فعلاً توانایی داریم ، بلکه به آب برسیم )).
علی (علیه السلام ) فرمود: نیازی به آن نیست ، سپس گردن استر سواریش را به جانب قبله کرد و به محلّی در نزدیکی آنجا اشاره نمود و به همراهان فرمود:((این محل را بکنید)).
همراهان به آن محل رفتند و با بیل به کندن آن محل مشغول شدند، مقداری خاک زمین را رد کردند، ناگهان سنگ بسیار عظیمی پیدا شد که بیل و کلنگ در آن کارگر نبود.
علی (علیه السلام ) به همراهان فرمود:((این سنگ روی آب قرار دارد، اگر از جایش کنار گذاشته شود، آب را می یابید)).
همراهان همگی سعی و کوشش کردند تا آن سنگ را بردارند، ولی از حرکت آن درمانده شدند و کارشان دشوار شد. وقتی علی (علیه السلام ) آنان را در آن حال دید که همگی تلاش نمودند ولی خسته و کوفته به دشواری افتادند، پا از رکاب استرش بیرون آورد و پیاده شد و دستهایش را بالا زد و انگشتانش را زیر یک سوی سنگ گذارد و آن را حرکت داد، سپس آن را از جا کند و به چند متری آنجا پرتاب کرد ناگهان آب سفید و گوارایی در آنجا یافتند و به سوی آن سراسیمه شده و از آن نوشیدند که بسیار خنک و گوارا و زلال بود که در این سفر گواراتر از آن آب نیاشامیدند.
علی (علیه السلام ) به آنها فرمود:((بنوشید و سیراب شوید و برای سفر خود نیز از این آب بردارید))، آنها به این دستور عمل کردند.
سپس علی (علیه السلام ) با دست خود آن سنگ را برداشت و برجای خود نهاد و دستور داد خاک بر روی آن سنگ ریختند و نشانه آن را پوشاندند.
راهب تمام این جریان را (با سابقه ذهنی که داشت ) از اوّل تا آخر از بالای عبادتگاه خود تماشا کرد، فریاد زد:((ای مردم ! مرا از عبادتگاه به زیر آورید)). همراهان علی (علیه السلام ) او را با دشواری از بالای آن به زیر آوردند، او به حضور امیرمؤ منان علی ( علیه السلام ) آمد و گفت :
((ای آقا! آیا تو پیامبر مرسل هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((آیا تو فرشته مقرّب درگاه خدا هستی ؟)).
فرمود:((نه )).
گفت :((پس تو کیستی ؟)).
فرمود:((من وصیّ محمّد بن عبداللّه ، خاتم پیامبران (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) هستم )).
راهب عرض کرد:((دست خود را باز کن تا من در حضور تو به خدای بزرگ ایمان بیاورم وقبول اسلام کنم ))علی ( علیه السلام )دستش راگشودوبه اوفرمود:((شَهادَتَیْن را به زبان آور)).
راهب گفت :((اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِاللّهِ، وَاَحَقُّ النّاسِ مِنْ بَعْدِهِ)).
((گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و گواهی می دهم که محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) بنده و رسول خداست و گواهی می دهم که تو وصیّ رسول خدا و برترین و سزاوارترین (انسانها به خلافت ) بعد از او هستی )).
سپس امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) پیمان عمل به دستورات اسلام را از او گرفت و بعد به او فرمود:((پس از مدّت طولانی که در دین خلاف اسلام بودی چه چیز باعث شد که از آن دست کشیدی و به دین اسلام گرویدی ؟)).
راهب گفت :((ای امیرمؤ منان ! تو را آگاه کنم : این عبادتگاه در این بیابان ، برای آن ساخته شده که سکونت کننده در آن ، به بردارنده آن سنگ و برآورنده آب از زیر آن دست یابد، قبل از من روزگار بسیار درازی گذشت و در این روزگار آنان که در این عبادتگاه بسر می بردند به این سعادت نرسیدند، خداوند این سعادت را نصیب من کرد، ما در یکی از کتابهای خود یافته ایم و از علمای خود شنیده ایم که در این سرزمین چشمه ای وجود دارد که روی آن سنگ عظیمی قرار دارد، جای آن را جز پیامبر یا وصیّ پیامبر نمی شناسد و ناگزیر ((ولیّ خدا)) وجود دارد که مردم را به سوی حق دعوت می کند، نشانه صدق او این است که این مکان و سنگ را می شناسد و قدرت بر کندن آن را دارد و من چون دیدم تو این کار را انجام دادی دانستم که انتظارم بسر آمده و آنچه در آرزویش بودم محقّق شده است و من امروز یک فرد مسلمان در حضور تو و ایمان آورنده به حقّ تو هستم و فرمانروائیت را قبول دارم )).
امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) وقتی که این مطلب را از آن عابد شنید، قطرات اشک از دیدگانش فروریخت ، سپس گفت :((حمد و سپاس خداوندی را که من در حضورش فراموش نشده ام ، حمد و سپاس خداوندی را که نام مرا در کتابهای آسمانی خود ذکر کرده است )).
سپس علی (علیه السلام ) مردم را طلبید و فرمود:((سخن این برادر مسلمانتان را بشنوید)).
آنان گفتار راهب مسلمان را شنیدند و بسیار حمد و سپاس الهی را بجا آوردند که نعمت معرفت به حق امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به آنان عطا فرموده است .
سپس به سوی جبهه صفّین برای جنگ با سپاه معاویه حرکت کردند و آن راهب در حضور آن حضرت ، حرکت کرد و در جنگ شرکت نمود و سرانجام به فوض عظیم شهادت نایل گردید. امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) شخصا نماز بر جنازه او خواند و او را به خاک سپرد و برای او از درگاه خدا طلب آمرزش بسیار کرد و هرگاه به یاد راهب می افتاد می فرمود:((ذاک مولای ؛ او دوست من بود)).
این داستان نشانگر چند معجزه از علی (علیه السلام ) است :
1 - آگاهی علی (علیه السلام ) به غیب .
2 - قدرت غیرعادی آن حضرت که او را نسبت به دیگران منحصر به فرد کرده بود.
3 - مژده به آمدن اودر کتابهای آسمانی پیشینیان و وجود آن بزرگوار مصداق سخن خداوند در قرآن است که می فرماید:
(... ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْریةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الاِْنْجِیلِ ... ). (127)
((این توصیف آنان در کتاب تورات و توصیف آنان در کتاب انجیل است )).
حدیث ردّالشَّمس
یکی از معجزات و براهین روشن الهی که خداوند به خاطر امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) آن را آشکار نمود، حادثه ((ردّالشّمس )) (برگشتن خورشید است ) که روایات بسیار و سیره نویسان و مورّخین آن را نقل کرده اند و شاعران آن را به شعر درآورده اند، و موضوع ((ردّالشّمس )) برای علی (علیه السلام ) دوبار اتفاق افتاد، یکی در زمان زندگی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگری پس از وفات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) انجام شد.
بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (ص )
در مورد بازگشت خورشید در زمان رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) اسماءِ بنت عُمیس و اُمّسَلَمه همسر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) و جابر ابن عبداللّه انصاری و ابوسعید خدری و جماعتی از اصحاب نقل کرده اند:
((روزی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) در خانه اش بود، حضرت علی (علیه السلام ) نیز در محضرش بود، در این هنگام جبرئیل از جانب خداوند نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و با او به رازگویی پرداخت ، وقتی که سنگینی وحی ، وجود پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را فرا گرفت ، آن حضرت (که می بایست به جایی تکیه کند) زانوی علی را بالش خود قرار داد و سرش را روی زانوی آن حضرت گذارد (این موضوع از وقت نماز عصر تا غروب خورشید ادامه یافت ) و امیر مؤ منان (علیه السلام ) (چون نمی توانست سر رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) را به زمین بگذارد) نماز عصر خود را در همان حال نشسته خواند و رکوع و سجده های نماز را با اشاره انجام داد، وقتی که رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) از حالت وحی بیرون آمد و به حال عادی برگشت ، به علی (علیه السلام ) فرمود:((آیا نماز عصر از تو فوت شد؟)).
علی (علیه السلام ) عرض کرد:((به خاطر آن حالتی که بر اثر وحی بر شما عارض شده بود، نتوانستم (سر تو را به زمین بگذارم ) تا برخیزم و نماز بخوانم )).
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) به علی (علیه السلام ) فرمود:((از خدا بخواه خورشید را برای تو بازگرداند تا تو نماز عصر را ایستاده و در وقت خود بخوانی )).
امام علی (علیه السلام ) این موضوع را از خدا خواست (خداوند دعایش را مستجاب کرد) و خورشید (که غروب کرده بود) بازگشت و در همان فضای آسمان که هنگام عصر قرار می گیرد، قرار گرفت ، امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) نماز عصر خود را در وقتش خواند، سپس خورشید غروب کرد. (129) ((اسماء بنت عُمَیس )) می گوید:((سوگند به خدا! هنگام غروب خورشید، صدایی همچون صدای اَره (هنگام کشیدن ) روی چوب ، از آن شنیدم )).
بازگشت خورشید در زمان خلافت علی (ع )
بعد از رحلت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیز خورشید (یک بار دیگر) برای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) بازگشت که داستانش از این قرار است :
وقتی که امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) خواست در سرزمین بابل (نزدیک کوفه ) از این سوی رود آب فرات به آن سو بگذرد (و به سوی جبهه صفّین یا نهروان حرکت کند) بسیاری از همراهان آن حضرت به عبور دادن چارپایان و اثاثیه خود از رود فرات اشتغال داشتند. علی (علیه السلام ) با گروهی نماز عصر خود را به جماعت خواند ولی هنوز همه یارانش از آب نگذشته بودند که خورشید غروب کرد، با توجّه به اینکه نماز عصرِ بسیاری از آنان قضا شد و عموم آنان از فضیلت نماز جماعت با علی (علیه السلام ) محروم گشتند، وقتی به محضر علی (علیه السلام ) رسیدند، با او در این باره سخن گفتند، آن حضرت وقتی گفتار آنان را شنید، از درگاه خدا خواست تا خورشید را برگرداند به اندازه ای که همه یارانش نماز عصر را با جماعت و در وقت عصر بخوانند. خداوند دعای امیرمؤ منان علی (علیه السلام ) را به استجابت رساند و خورشید به همان نقطه فضایی که هنگام وقت عصر در آن قرار می گرفت بازگشت . مسلمین ، نماز عصر را با آن حضرت به جماعت خواندند و پس از سلام نماز، خورشید غروب کرد و هنگام غروب ، صدای هولناک و بلندی از آن برخاست که مردم از ترس وحشتزده شدند و ذکر:((سُبْحانَ اللّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَاسْتَغْفِرُاللّهِ وَالْحَمْدُللّهِِ)) را بسیار به زبان آوردند و خدای بزرگ را به خاطر این نعمت (ردّالشّمس ) که بر ایشان آشکار نمود، حمد و سپاس گفتند و خبر این حادثه عجیب ، به همه جا از شهرها و نقاط دوردست رسید و در میان مردم شایع گردید.
گلی گم کردهام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را
گل من نی بود این و نه آنست گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش میزند پر شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که باشم یاور او به مانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم فدای آن گل یکدانه باشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین نثار او کنم این جان شیرین
الا ای گل کجایی جان فدایت چه باشد گر که گردم خاک پایت
ز درد انتظارت جان به لب شد تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسی رفتند و مردند از فراقت ندیدند در جهان آن روی ماهت
"نبوی گرگانی"
ماجرای خونبار کربلا، مسلمانان، اعم از شیعه و سنی را به «مهدی موعود» متوجه کرد که نام او مطابق روایات به طور مکرر از پیامبر (ص) به عنوان مصلح و منجی عالم بشریت، نقل شده بود، به طوری که آنها به دنبال چنین شخصی میگشتند.
امویان از این موقعیت سوء استفاده کردند و گفتند وقتی که علویان دارای مهدی هستند، و عباسیان نیز مهدی دارند، چرا ما نداشته باشیم، از این رو برای خود مهدی تراشیدند و او را با لقب «سفیانی» خواندند.
گروه دیگر با نام «جارودیه»، محمدبن عبدالله بن حسین را مهدی غایب دانسته و در انتظار ظهورش به سر میبرند
گروه دیگری به نام «ناووسیه» حضرت امام صادق(ع) را هنوز زنده و مهدی میدانند و «فرقه زیدیه»، به زیدبن امام سجاد(ع) به عنوان مهدی موعود اعتقاد دارند.
«واقفیه» گروه دیگری هستند که امام کاظم (ع) را زنده و غایب میدانند و معتقدند او ظهور میکند و دنیا را پر از عدل و داد میکند.
به این ترتیب فرقه «باقریه»، امام باقر (ع) را مهدی موعود میدانند، و «اسماعیلیه»، اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را مهدی موعود دانسته و فرقه «محمدیه» به حضرت محمدبن علی (فرزند امام هادی) به عنوان مهدی موعود، دل بستهاند. «جوازیه» فرقه دیگری هستند که حضرت حجت ابن الحسن (عج) را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود خواندهاند.
ابومسلم خراسانی نیز ادعای مهدویت کرد، و در سال 138 هـ. ق کشته شد.
در دوران عباسیان، عدهای منصور دوانیقی را مهدی موعود دانستند، و معتقد شدند که روح خدا در پیکر او حلول کرده است.
تا آنجا که منصور دوانیقی، پسرش را به نام مهدی نام گذاری کرد، تا در آینده از این نام سوء استفاده کند و خود را همان مهدی موعود بخواند و مردم از او به این عنوان اطاعت کنند.
بعضی نخستین خلیفه عباسی، ابوالعباس عبدالله سفاح را مهدی موعود خواندند.
افراد دیگری مانند عبدالله عجمی در ماه رمضان 1081 هـ. ق در مسجدالحرام، محمدبن احمد سودانی در سال 1299 هـ. ق، سیدمحمدبن علی بن احمد ادریس در سال 1323هـ. ق و ابن سعید یمانی ملقب به فقیه در سال 1256 ادعای مهدویت کردند.
این مسئله هم چنان در طول تاریخ ادامه یافت مثلاً در سال 1213 میلادی شخصی به نام «مهدی مصر» خود را همان مهدی موعود خواند و گروهی به او پیوستند.
و در قرن 19 میلادی در سال 1848 میلادی، مهدی سودانی متولد شد، پس از آن که بزرگ شد، ادعای مهدویت کرد و گروهی او را مهدی موعود خواندند و سرانجام در سال 1885 کشته شد.
یکی از این مدعیان مهدویت، درویش رضا بود که در سال سوم سلطنت شاه صفی (ششمین شاه صفویه، وفات یافته سال 1052 هـ. ق) به نام مهدی در قزوین خروج کرد.
تا این که حدود صد و اندی سال قبل «غلام احمد قادیانی» در شبه قاره هند خود را مهدی موعود نامید و پیروانی پیدا کرد، که هم اکنون فرقه «قادیانی گری» در هندوستان معروف هستند، و در سال 1260 (به ادعای بابیان) سیدعلی محمد باب در کنار کعبه ادعا کرد که من همان قائم مننتظر هستم.
وقتی که به بررسی علل و ریشهها میپردازیم میبینیم در همه این موارد، طاغوتها و جاه طلبان و استعمارگران، برای وصول به منافع نامشروع خود، از ساده لوحی مردم سوء استفاده کرده و با فرقه سازی، مردم را نسبت به همدیگر دریگر و مشغول نمودهاند.
در قرن 19 و 20 میلادی، استعمار پیر انگلستان، و روسیه تزار، دست به دست هم دادند، و به مهدی سازی پرداختند، در ایران سید علی محمد باب و حسین علی بهاء و ... را برای این کار برگزیدند.
در این دو قرن، دستهای استعمار به کار افتاده و به این مسئله استعماری رونق بیشتری داد. به عنوان مثال، حدود صد و اندی سال قبل، مردم هندوستان به رهبری نهرو، با استعمار انگلستان مبارزه کرده و استقلال خود را به دست آوردند.
در همین بحران، استعمار انگلیس شخصی به نام «غلام احمد قادیانی» را راست کرد، او خود را مهدی موعود خواند، و اعلام کرد: «همه احکام اسلام ثابت و به قوت خود باقی است، جز جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، که من آنها را نسخ کردم و به جای آن اطاعت از والی و حاکم را (که در آن روز، آن حاکم، دست نشانده استعمار انگلیس بود) بر همه واجب میکنم.»
جمعیت قادیانی، زشتترین جمعیتی هستند که هنگام اشغال هند توسط انگلیس، با دست مرموز انگلیسیها پدیدار شد، این جمعیت پیوسته برای ایجاد فساد و مبارزه با اسلام، به خصوص در افریقا تلاش مینماید.
نظیر این مطلب در مورد سیدعلی محمد باب، و حسین علی بهاء در ایران به وجود آمد که جدایی دین از سیاست و عدم دخالت و نظارت در امور، از دستورهای اولیه آنها است، چنان که در فصل پنجم ذکر میشود.
به این ترتیب نتیجه میگیریم که جاه طلبی و استعمار و تحمیق مردم و سوء استفاده برای رسیدن به منافع نامشروع، گروههایی از مردم را زیر ماسک مهدویت و بابیت، به وادی دین سازی و فرقهپردازی افکند تا با گل آلود کردن آب، ماهی بگیرند.
در صورتی که ویژگیهای حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) در ابعاد گوناگون از توحید، عدالت، امنیت فراگیر، صلح جهانی، اقتصاد خوب، اوج رشد علوم، تکامل همه جانبه امور معنوی و اخلاقی، و پذیرش عمومی با تشکیل حکومت واحد جهانی و ... هزارها فرسخ با عملکرد این مدعیان دروغین مهدویت فاصله دارد.
1. مهدویت از گفتمان های جدید در میان نسل انقلاب است. حتماً بزرگترها به یاد میاوردند که در سالهای قبل از انقلاب مهدویت موضوعی محجور در میان عوام بوده است. در سالهای اخیر گروههای مختلفی نیز با این داعیه سر برآوردهاند و این موضوع مهم را مطرح میکنند. اما آنچه در میان آنها مطرح میشود، تناقض و تعارض در اینگونه دیدگاههاست.
2. انقلاب اسلامی به عنوان نقطهی عطفی در تاریخ معاصر خود موجب مطرح شدن این اندیشه در میان عامه مردم در جامعه گردید. از این رو نشان دادن ارتباط میان اندیشه انقلابی-اسلامی و اندیشه مهدویت در عصر حاضر از ابعاد مهمی است که باید کاملاً ترسیم شود تا نوع موجهه ما با این جریانات مشخص گردد.
3. انقلاب اسلامی ما نمود ظاهری و بیرونی اندیشه امام خمینی است؛ اندیشه ای که در نوع جامعش تعبیر به اسلام ناب میشود. این نوع برداشت از دین اسلام همان برداشتی است که ضامن سلامت و حرکت رو به جلوی انقلاب است.
4. از دیدگاه امام انتظار همواره باید با حرکت و عمل همراه شود. «اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان-سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم در خانههایمان و تسبیح را در دست بگیریم و بگوئیم عجل علی فرجه. عجل با کار شما باید تعجیل بشود. شما باید زمینه را فراهم بکنید برای آمدن او. (1/10/62) افضل الاعمال «انتظار» الفرج.
5. در اندیشه امام متجر به شخص یا گروهی اطلاق میشود که یا
1. دیدگاه ناقصی به احکام دین دارد.
2. یا اینکه نگاهش به دین یک نگاه ابزاری است که فقط تا جایی میتواند انسان را همراه کند.
6. «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته از متحجران خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.» (3/12/67- منشور روحانیت)
«شما بای نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کرده اند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری اسلام التقاطی و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.» (25/10/67)
7. از جمله مصادیق این نوع اسلام، انجمن حجتیه است که نگاهی فردگرایانه به دین دارد و از نگاه حکومتی به دین ابا میکند و با تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت مخالف است. آنها تنها وظیفه منتظر واقعی را دعا برای تعجیل در ظهور میدانند شکل و نمادگرایی از مظاهر این نوع نگاه به انتظار و دین است.
8. نوع نگاه دیگر که آن نیز میتواند از مصادیق تحجر دانست. نگاه غیر جامع به دین است که از سوی بعضی برخی گروههای موسوم به اصلاح طلب بیشتر مطرح میشود. از آن رو که میگویند در دین نباید انتظار بی جا داشته باشیم و از آنچه که دین درباره اش نظری ندارد، نباید منتظر پاسخ بود. هنوز از جانب این گروهها نظر خاصی درباره مهدویت مطرح نشده است. اما بعید نیست که در آینده نه چندان دور، آنها نیز داعیه مهدویت را مطرح کنند که آن هم دور از اندیشه اسلام ناب است.
9. نوع نگاه متحجرانه دیگر به دین، آن است که و ظیفه دین را فقط عرصه فردی بدانیم. حتی در نگاه به حکومت را اجبار بر اجرای احکام فردی بدانیم. گروههای موسوم به انصار حزب الله از این اندیشه و نگاه متاثر بوده اند. مهمترین شعار این گروه در این دوره مرگ بر بدحجاب بوده است و وظیفه حکومت را مقابله با آنها میدانسته اند. البته اکنون نگاه آنها ممکن است عوض شده باشد یا مسائل دیگری را مطرح کنند. اصل این نگاه به حاکمیت که وظیفهاش صرفاً نظارت بر اجرای احکام فردی است مشکل دارد.
10. نگاه اسلام ناب به انقلاب؛ آن را یکی از سلسله مبارزات قبل از ظهور میداند. در این نظام فکری ظهور، آخرین حلقه از سلسله مبارزات مبارزان راه حق و حقیقت است.
11. در اندیشه امام «ره» عدالت جزء همراه با اسلام است و جزئی که در مقابل تحجر قرار میگیرد و نه در کنار آن «مردم، علیه ظلم و بیداد ،تحجر و واپس گرایی قیام کردهاند....» و این همراهی در اندیشه انتظار هم منظور نظر است. یعنی مبارزه در راه عدالت و تحجر ستیزی مقدمهای است بر ظهور نهایی منجی.
12. امروز بیش از هر روز دیگر نیاز به بازخوانی اندیشه امام احساس می شود. امروزی که به نظر می رسد دو گفتمان تحجر و عدالت در مقابل هم اند و اندیشه انتظار سازنده در حال به حاشیه رانده شدن از سوی برخی از گروههایی است که با انقلاب ما هماهنگی ندارند.
صف بیارایید رندان! رهبر دل آمده جان برای دیدنش، منزل به منزل آمده
بلبل از شوق لقایش، پر زنان بر شاخ گل گل ز هجر روی ماهش، پای در گل آمده
طور سینا را بگو: ایام «صعق» آخر رسید موسی حق در پی فرعون باطل آمده
بانگ زن بر جمع خفاشان پست کور دل از ورای کوهساران، شمس کامل آمده
بازگو اهریمنان را فصل عشرت بار بست زندگی بر کامتان، زهر هلاهل آمده
دلبر مشکل گشا از بام چرخ چارمین با دم عیسی برای حل مشکل آمده
غم مخور، ای غرق دریای مصیبت غم مخور در نجاتت، نوح کشتیبان به ساحل آمده
منبع:
دیوان امام خمینی، ص 178 .
مصطفی سیرت، علی فر، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسین قدرت، علی زهد و محمد علم مه رو
شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو
هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو
مهدی قائم که در وی جمع، اوصاف شهان شد
پادشاه عسکری طلعت، نقی حشمت، تقی فر
بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر
مجتبی حلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر
مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد
منبع:
دیوان امام خمینی، ص 276 .
ای آشنای غربت جمعه ظهور کن یک مرتبه ز کوچه ما هم عبور کن
حک شد به روی بال قنوت نمازمان این خواهش قدیمی آقا ظهور کن
چشم انتظار قایق صیاد ماندهام محض خدا بیا و مرا صید تور کن
من را که دور ماندهام از خاک کربلا آقا بیا و همسفر بال نور کن
یک شب بیا میان حسینیه عزا یادی ز روضههای کنار تنور کن
"شمس"
اسکر ین سرور ویژه تولد امام زمان علیه السلام
بر نخواهم داشت دست از دامنت بوی یوسف میدهد پیراهنت
ز انتظارات گشت چشمانم سفید کو نسیمی کآورد سوی منت
گشتهام در رهگذارت خاک راه تا که بنشینم به چین دامنت
دوستان را نیست چشم دیدنم کاش بنشینم به چشم دشمنت
پشتم از دست محبّانت شکست تا ابد افتادهام بر گردنت
تا نفس دارم بیا تا با غزل پاک سازم خستگی را از تنت
چند باید عندلیبی مثل من در قفس باشد مقیم گلشنت؟
کم مبادا از سر «قصری» دمی سایه گیسو پریشان کردنت
کیومرث عباسی (قصری)