ایمان به غیب
علاوه بر همه پسوندهاى ایمان ، یک سلسله موجودات نامحسوس و غیر مرئى و به تعبیر قرآن ((غیب )) واقعیت دارند که مؤ من باید به آنها به عنوان مظاهر و مجارى اراده الهى در نظام هستى ایمان بیاورد و این از دعوت هاى سعادت بخش قرآنى است که مى فرماید:
((الذین یؤ منون بالغیب ))(88)
اینان (پرهیزکاران ) افرادى هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است ) ایمان دارند.
افرادى که به عالم ماوراى حس معتقدند و به خداى نادیدنى اعتقاد دارند، در واقع مرز ماده را شکافته و خود را از دیوار آن گذرانده اند، اینان دیدى وسیع پیدا مى کنند و روح خویش را با جهان بزرگ ترى ارتباط مى دهند.
آنان از مرتبه حیوانیت و ماده ، گام را فراتر نهاده اند، درک و دیدشان از حواس ظاهرى گذشته و به مطالبى پى مى برند که حواس ظاهرى قدرت درک آن را ندارند. و آنان معتقدند که عالم از آنچه ما درک مى کنیم بسیار بزرگ تر و عالم ماوراى طبیعت به مراتب از جهان طبیعت وسیع تر است . نیروى سازنده این عالم ، بى نهایت علم و قدرت دارد، همیشه بوده و خواهد بود. جریان عالم طبق یک نقشه بسیار دقیق و عمیق است ، انسان فاصله زیادى با حیوان دارد، مرگ به معناى فنا و نابودى نیست ، بلکه یکى از مراحل کمال بشرى است ، زیرا انسان پس از مرگ وارد عالم وسیع تر و پهناورترى مى گردد و...
این انسان با یک فرد مادى فاصله زیادى دارد که مى گوید: عالم محقر است ، به آنچه ما مى بینیم و یا علوم طبیعى براى ما ثابت کرده و طبیعت محدود و قوانین جبرى آن ، سازنده این جهان است و هیچ گونه نقشه و فکرى در ساختمان آن به کار نرفته و نیروى خلاقه عالم هستى به اندازه یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر هم جزئى از طبیعت است و پس از مرگ اجزاى او از هم متلاشى شده و دیگر بار جزء همین مواد طبیعى مى گردد و هیچ گونه بقایى براى او نیست ، میان انسان و حیوان چندان فاصله اى وجود ندارد. آرى ، این دو انسان اصلا با هم قابل مقایسه نیستند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:27 عصر )
ضرورت درمان نگرانى ها
با بیان برخى عوارض بد ناراحتى هاى روحى روشن شد که بشر از این جهت چه در زندگى فردى و چه در زندگى اجتماعى ، خسارت هاى جبران ناپذیرى مى بیند. براى رفع این خسارت ها باید به درمان این بیمارى روحى پرداخت و از آن رهایى یافت و یا آن را کاهش داد.
براى درمان ، نخست باید علل و عوامل این بیمارى ها بررسى شود، آن گاه به راه هاى درمان پرداخت .
عوامل نگرانى هاى روحى
هر چند عوامل ناراحتى هاى روحى بسیار است ، ولى عمده آنها به امور زیر برمى گردد:
1. نارسایى هاى معیشت و امور اقتصادى ،
2. مواجه شدن با حوادث تلخ و دردناک ،
3. زوال جوانى و اندیشه مرگ و نیستى ،
4. مشاهده تبعیض ها، تفاوت ها، ظلم ها و ستم ها،
5. آرزوها و نرسیدن به آنها.
الف ) نارسایى هاى اقتصادى
در جهان کنونى ، فضا و روح انسان ها را اندیشه دنیاطلبى و آسایش خواهى و ثروت اندوزى پر کرده است و طبیعى است که انسان به همه خواسته هاى مادى و مظاهر و مصادیق آن دسترسى پیدا نمى کند و در نتیجه موجب تشویش روحى و افسردگى خاطر مى شود و از درون با شدت گرفتن این ناراحتى ها، نزاع ها و تضادهاى درونى ، در روح او اختلال ایجاد مى شود و ناراحتى هاى روانى او شکل مى گیرد.
ب ) حوادث تلخ و دردناک
بشر، خواه ناخواه ، در کنار خوشى ها و شیرینى ها و موفقیت ها، دچار شکست ها، رنج ها و مصایب و مشکلات جسمانى و تلخى ها و بلایاى زمینى و آسمانى و ضرر و زیان ها خواهد شد، که بسیارى از آنها اجتناب ناپذیر و غیر قابل پیشگیرى است که این نیز موجب بروز ناراحتى و فشارهاى روانى و عصبى مى شود.
ج ) زوالجوانى و اندیشه مرگ و نیستى
دوران جوانى ، دوران طراوت زندگى است و بیشتر لذتها در سایه نیروى جوانى نصیب انسان مى شود، از این رو، جوانى ، مرحله اى از زندگى است که انسان خواهان بقاى آن است و نیز از پیرى که دوران شکستگى و ضعف و احیانا سربارى است گریزان و از همه اینها بالاتر اندیشه مرگ و نیستى و چشم بستن از هستى و اندوخته ها و واگذارى آنها به دیگران چون پتکى کوبنده انسان را رنج مى دهد و فضاى وجود او را هراسناک مى سازد.
د) تبعیض ها و تفاوت ها
انسان که وارد صحنه اجتماع مى شود مشاهده تبعیض ها و تفاوت ها او را آزار مى دهد. مى بیند بسیارى از مردم به مقام هاى عالى و درخشانى رسیده و از ثروت هاى باد آورده اى برخوردارند و عده اى به خاک و خون کشیده مى شوند و گروهى در سایه زور و تزویر و دروغ و نیرنگ زندگى هایى آسوده و مرفه دارند و بسیارى با زحمت فراوان و تلاشى شبانه روزى ، حتى قادر به تامین زندگى ابتدایى و تهیه قوت لایموت خویش نیستند و یا در سایه یک سرى استعدادها و سرمایه هاى ذاتى به درجات والا و مراتب بلند مى رسند و دیگران به دلیل محرومیت از این استعدادها، از رسیدن به چنین مراتبى بى بهره اند و...
هر کدام از اینها نگرانى هاى روحى ایجاد مى کند، زیرا مشاهده این امور انسان را در انتخاب ((حق و باطل )) مردد ساخته و متحیر و سرگردان مى کند که :
کس نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:26 عصر )
احکام اسلام و ایمان
نکته دیگر درباره اسلام و ایمان این که آیا احکامى مانند طهارت بدن ، حفظ جان و مال و حلال بودن ذبیحه و... در آیین اسلام ، مبتنى بر ایمان است یا اسلام ؟
پاسخ : احکام فوق در آیین اسلام همان تسلیم و درجه اول از اسلام است و هرگز تسلیم و خضوع قلبى و ایمان باطنى در آنها شرط نیست و در صدر اسلام این احکام عملا بر کسى مترتب مى شد که تظاهر به اسلام مى کرد، هر چند در دل ایمان نداشت . از این رو، امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
الاسلام یحقن به الدم و تؤ دى به الامانه و یستحل به الفرج و الثواب على الایمان (34)
هر کس ایمان بیاورد خون او محترم است ، امانت او پس داده مى شود و ناموسش بر دیگران حرام است ، ولى پاداش و ثواب مبتنى بر ایمان است .
مستند دیگر این مفاد بیان امیر مؤ منان (علیه السلام ) است که مى فرماید:
اءمرت اءن اءقاتل الناس حتى یقولوا: لا اله الا الله ، فاذا قالوها، فقد حرم على دماؤ هم و اءموالهم (35)
من مامورم با مردم نبرد کنم ، تا کلمه توحید را بر زبان جارى کنند. پس هر گاه شهادت به یگانگى خدا دادند، خون و مال آنها بر من حرام مى گردد.
هم چنین فضیل بن یسار مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:
ان الایمان یشارک الاسلام و لا یشارکه الاسلام ، ان الایمان ما و قر فى القلوب و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء(36)
ایمان با اسلام شریک است ، اما اسلام با ایمان شریک نیست (به تعبیر دیگر هر مؤ منى مسلمان است ، ولى هر مسلمانى مؤ من نیست ) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.
رابطه علم و ایمان
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:25 عصر )
احکام اسلام و ایمان
نکته دیگر درباره اسلام و ایمان این که آیا احکامى مانند طهارت بدن ، حفظ جان و مال و حلال بودن ذبیحه و... در آیین اسلام ، مبتنى بر ایمان است یا اسلام ؟
پاسخ : احکام فوق در آیین اسلام همان تسلیم و درجه اول از اسلام است و هرگز تسلیم و خضوع قلبى و ایمان باطنى در آنها شرط نیست و در صدر اسلام این احکام عملا بر کسى مترتب مى شد که تظاهر به اسلام مى کرد، هر چند در دل ایمان نداشت . از این رو، امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
الاسلام یحقن به الدم و تؤ دى به الامانه و یستحل به الفرج و الثواب على الایمان (34)
هر کس ایمان بیاورد خون او محترم است ، امانت او پس داده مى شود و ناموسش بر دیگران حرام است ، ولى پاداش و ثواب مبتنى بر ایمان است .
مستند دیگر این مفاد بیان امیر مؤ منان (علیه السلام ) است که مى فرماید:
اءمرت اءن اءقاتل الناس حتى یقولوا: لا اله الا الله ، فاذا قالوها، فقد حرم على دماؤ هم و اءموالهم (35)
من مامورم با مردم نبرد کنم ، تا کلمه توحید را بر زبان جارى کنند. پس هر گاه شهادت به یگانگى خدا دادند، خون و مال آنها بر من حرام مى گردد.
هم چنین فضیل بن یسار مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:
ان الایمان یشارک الاسلام و لا یشارکه الاسلام ، ان الایمان ما و قر فى القلوب و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء(36)
ایمان با اسلام شریک است ، اما اسلام با ایمان شریک نیست (به تعبیر دیگر هر مؤ منى مسلمان است ، ولى هر مسلمانى مؤ من نیست ) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.
رابطه علم و ایمان
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:25 عصر )
احکام اسلام و ایمان
نکته دیگر درباره اسلام و ایمان این که آیا احکامى مانند طهارت بدن ، حفظ جان و مال و حلال بودن ذبیحه و... در آیین اسلام ، مبتنى بر ایمان است یا اسلام ؟
پاسخ : احکام فوق در آیین اسلام همان تسلیم و درجه اول از اسلام است و هرگز تسلیم و خضوع قلبى و ایمان باطنى در آنها شرط نیست و در صدر اسلام این احکام عملا بر کسى مترتب مى شد که تظاهر به اسلام مى کرد، هر چند در دل ایمان نداشت . از این رو، امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
الاسلام یحقن به الدم و تؤ دى به الامانه و یستحل به الفرج و الثواب على الایمان (34)
هر کس ایمان بیاورد خون او محترم است ، امانت او پس داده مى شود و ناموسش بر دیگران حرام است ، ولى پاداش و ثواب مبتنى بر ایمان است .
مستند دیگر این مفاد بیان امیر مؤ منان (علیه السلام ) است که مى فرماید:
اءمرت اءن اءقاتل الناس حتى یقولوا: لا اله الا الله ، فاذا قالوها، فقد حرم على دماؤ هم و اءموالهم (35)
من مامورم با مردم نبرد کنم ، تا کلمه توحید را بر زبان جارى کنند. پس هر گاه شهادت به یگانگى خدا دادند، خون و مال آنها بر من حرام مى گردد.
هم چنین فضیل بن یسار مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که فرمود:
ان الایمان یشارک الاسلام و لا یشارکه الاسلام ، ان الایمان ما و قر فى القلوب و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء(36)
ایمان با اسلام شریک است ، اما اسلام با ایمان شریک نیست (به تعبیر دیگر هر مؤ منى مسلمان است ، ولى هر مسلمانى مؤ من نیست ) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود.
رابطه علم و ایمان
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:25 عصر )
مفهوم و تعریف ایمان
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله :
ما من شى ء اءحب الى الله من الایمان ،
چیزى نزد خداوند محبوبتر از ایمان نیست .
بحارالانوار، ج 64، ص 71.
مفهوم ایمان
ایمان از ماده ((اءمن )) و مصدر باب افعال به معناى اعتقاد، گرویدن ، تصدیق و انقیاد است .
پس در تعریف ایمان مى توان گفت : ایمان ، اعتقاد و اطمینان قلبى کامل و روشن به یک مطلب ، شخص ، فکر و یا یک مسلک در دین است .
در اصطلاح شرع - که به آن ایمان مذهبى نیز گفته مى شود - عبارت است از: اعتقاد قلبى ، اقرار زبانى و عمل کردن اعضا به ارکان دین و قبول شریعت .
امیر مؤ منان (علیه السلام ) در تبیین ایمان مى فرماید:
الایمان تصدیق بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالارکان (1)
ایمان تصدیق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست .
همان گونه که ملاحظه مى شود، رکن اساسى ایمان در مفهوم لغوى و شرعى آن ، تصدیق و تسلیم است ، اما تسلیم قلب و دل ، نه تسلیم تن و زبان تنها، و حتى تسلیم عقل و فکر نیز کفایت نمى کند که براى توضیح بیشتر به بیان مراحل تسلیم مى پردازیم :
مراحل تسلیم
تسلیم داراى سه مرحله است :
1. تسلیم تن 2. تسلیم عقل 3. تسلیم دل .
هر یک از مراحل سه گانه را با مثالى بیان مى کنیم :
الف ) هر گاه دو نفر در نیروى جسمى با یکدیگر به رقابت بپردازند، آن که در این نبرد شکست مى خورد از ستیز و جنگ باز مى ایستد و تسلیم فرد غالب مى شود، این نوع تسلیم ، تسلیم ((تن و جسم )) است .
ب ) اگر دو نفر با یکدیگر به مباحثه علمى بپردازند و یکى با قدرت منطق و استدلال طرف مقابل شکست مى خورد، از بحث و مباحثه باز مى ایستد و تسلیم مى شود، این گونه تسلیم ، تسلیم ((عقل و فکر)) است .
ج ) مرحله دیگر، تسلیم ((قلب و دل )) است . چه بسا کسى در مقابل فردى ، به دلیل قدرت فوق العاده جسمى اش ، از نظر قدرت بدنى تسلیم شود و نیز به سبب قدرت علمى بالاى او، در برابر منطق و استدلال قوى او از نظر عقل و فکر و اندیشه تسلیم گردد، ولى قلب و دل او تسلیم نباشد. و این پایانش از تعصب و عناد و لجاج و یا براى حفظ منافع شخصى است . تسلیم عقل و دل آن گاه به وجود مى آید که انسان فراتر از تسلیم تن و عقل با تمام وجود تسلیم شود، اگر این مرحله از تسلیم تحقق یابد، ایمان - که همان تسلیم قلب و دل است - به وجود آمده است ، زیرا حقیقت ایمان ، تسلیم قلب و دل است .
شاهد قرآنى
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:22 عصر )
( سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از دفن ، در مسجد قبا)
روزى ابوبکر و امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام در محلّى یکدیگر را ملاقات کردند.
ابوبکر گفت : حضرت رسول ، پس از جریان غدیر خم چیز خاصّى درباره شما نفرمود، امّا من بر فضل تو شهادت مى دهم ؛ و در زمان آن حضرت نیز بر تو به عنوان امیرالمؤ منین سلام کرده ام .
و اعتراف مى کنم که حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصىّ و وارث و خلیفه او در خانواده اش مى باشى ، ولى تصریح نفرمود که تو خلیفه بعد از او در امّتش باشى .
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام اظهار داشت : اى ابوبکر! چنانچه رسول خدا صلوات اللّه علیه را به تو نشان دهم و ایشان تو را بر خلافت من در بین امّتش دستور دهد، آیا مى پذیرى ؟
ابوبکر گفت : بلى ، اگر رسول خدا با صراحت بگوید، من کنار خواهم رفت .
امام علىّ علیه السلام فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندى ، نزد من بیا تا آن حضرت را به تو نشان دهم .
همین که ابوبکر آمد، با یکدیگر به سمت مسجد قبا حرکت کردند و وقتى وارد شدند؛ دیدند که حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله رو به قبله نشسته است ؛ و خطاب به ابوبکر کرد و فرمود:
اى ابوبکر! حقّ مولایت ، علىّ را غصب کرده اى و جائى نشسته اى که جایگاه انبیاء و اوصیاء آن ها است ؛ و کسى غیر از علىّ استحقاق آن مقام را ندارد چون که او خلیفه من در اُمّتم مى باشد و من تمام امور خود را به او واگذار کرده ام .
و تو مخالفت کرده اى و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اى ، این لباس خلافت را از تن خود بیرون بیاور و تحویل علىّ ابن ابى طالب ده ، که تنها شایسته و حقّ او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ مى باشد.
در این هنگام ابوبکر با وحشت تمام از جاى برخاست و به همراه امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از مسجد خارج گردید و تصمیم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نماید.
ولى در مسیر راه ، رفیق خود، عمر را دید و جریان را برایش تعریف کرد، عمر گفت : تو خیلى سُست عقیده و بى اراده هستى ، مگر نمى دانى که آن ها ساحر و جادوگر هستند، باید ثابت قدم و پابرجا باشى ، به همین جهت ابوبکر از تصمیم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنیا رفت .(21)
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » م- ح ( جمعه 88/12/7 :: ساعت 4:19 عصر )